صدرای ما دو ساله شد.
دو سال پیش در چنین شبی در ساعت 22:40 دقیقه آقای صدرای ما پا به این دنیا نهاد.
بابایی وقتی صدرا رو اینطوری :میبینه،کلی با خودش فکر میکنه که من با بچه این شکلی چه کنم و عمو محمد هم دلداریش میده که داداش خوشگل میشه.
بعد چندی گل بابا
حسابی دلبری میکنه .
و اکنون صدرا با کلی شیرین زبونی و بلاگیری دو ساله شده. بابا عاشقشه و مامان قلبون اون دست و پای بلوریش میره.
پسرکم تولدت هزااار بار مبارک. عاشق بودنتم ؛ باش تا ما لحظه لحظه از وجود تو جون بگیریم . از هر روز بزرگتر شدنت به خودمون ببالیم ،
هر چند که همیشه برای ما صدرا کوچولو خواهی ماند.
و اما
تصور کنین که چقدر خوشمزه است وقتی یه عالمه دوست مهربون امروز تولد صدرای ما رو تبریک گفتند و در شادی ما سهیم شدند.
سپاس فراوان از این همه لطف و محبت .
این هم آقای صدایی که مهلت نداد کیک به میز برسه و همون رو زمین مراسم رو اجرا کرد