44- پسری عاشق هندوانه است
پریشب بابایی براش هندوانه خرید , بگذریم که تو ماشین همش میگفت بذاریم جلو پامون و نگاهش کنیم؛
تا رسیدیم خونه هم بابا براش شست و قارچ کرد و صدرا نمیدونست چطوری اون هندوانه رو بخوره.
فردای اون روز بعد از این که یه دل سیر باز از هندوانه اش خورده بود؛ دست پنگوئنش رو گرفت برد جلوی یخچال و بهش میگه ببین بابایی هندوانه خریده ×
دست پنگوئن رو میذاره روش : دست بزن ببین چه سرده!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی