صدراصدرا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره
سپهرسپهر، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره

داداش کوچولوها

93- مهد کودک جدید ( خانه کودک آفرینش)

1392/2/8 19:53
نویسنده : مامان
4,323 بازدید
اشتراک گذاری

امروز اولین روز از کلاسهای مهارت و خلاقیت در خانه کودک آفرینش www.aafarinesh.com بود.

از سال گذشته صدرا تو کارگاههای مادر و کودک هنرکده بادبادک شرکت کرده بود , منتها همه با حضور مادر و با حضور دوستی عزیزی به نام " نامی".

امروز اولین سوالش از مادر این بود که آیا نامی هم می آد؟؟

چرا نامی نمی آد پس .  و خلاصه کلی سراغ حضور نامی جون رو گرفت.

بعد از ثبت نام رفتیم طبقه بالا که به قول خودمون پلی هاوس اونجاست و کلاسهای مهد کودک طبقه پایین و صدرا قراره که بعد از گذران کلاسهای مهد و آشنا شدن با محیط بره تو مهد.

اولش که پشت مامان قایم میشد و خجالت میکشید , اما کم کم با دیدن کلی عروسک پشمالو که صدرا خیلی بهشون علاقه داره و باقی اسباب بازی ها یک کمی فقط یک کمی از مامانش فاصله گرفت و مادر تمام مدت نگران ساعت شروع کلاس بود که بنا بود صدراش تنهایی بره ...

محیط محیط بازیه با یه حیاط خیلی بزرگ, اما اونجوری جینگلی مستون که فکر کنی باشه نیست.

ساعتی که ما رسیدیم ساعت ناهار بچه ها بود و بعد از اینکه صدرا یه کم با وسایل اونجا بازی کرد ( البته با حفظ فاصله با مادر) , و با اینکه صبحانه نسبتا خوبی خورده بود, از دیدن غذا خوردن بچه ها به هوس افتاد و گفت من گرسنمه , اما خوب دیر گفته بود و ناهار خوری جمع شده بود.

کلاسشون شروع شد و مربی شون به اسم خاله مائده اومد و سعی کرد با صدرا آشنا بشه و ازش خواست بره تو کلاس که صدرا ممانعت کرد و نرفت و میخواست که مامان هم باهاش بره داخل.

خانم مربی صندلی مامان رو گذاشت کنار در کلاس و صدرا همچنان چسبیده بود , مادر کاورش رو تنش کرد و خاله مائده رنگ انگشتی ها رو که صدرا عااااشق کار کردن باهاشون نشونش داد و گفت هر وقت دوست داشتی بیا با اینا نقاشی کن, بعد چند دقیقه صدرا نتونست به علاقه اش به کار با رنگ انگشتی ها غلبه کنه و رفت داخل, و خوشبختانه تو تمام مدت که داشت کار میکرد فقط با نیم نگاهی مراقب حضور مادر بود.

این جلسه بچه ها با ترکیب رنگ های اصلی رنگ ساختن و بعد هم رفتن رنگهایی رو که ساخته بودن تو اسباب بازی ها پیدا کردن.

یکی از خاله ها که متوجه علاقه صدرا به حیوانات شد صدرا رو برد داخلی اتاق دیگه ای و بهش حیوانات داد و صدرا کلی خوشحال دونه دونه می آوردشون بیرون.

بعد هم قرار شد دوباره برن با قیچی و کاغذ رنگی کار کنن که صدرایی نرفت و نشست پشت در کلاس , چون این بار دیگه در کلاس رو بستن, اما با باز شدن لای در و دیدن پاستل صدرا بازم نتونست مقاومت کنه و رفت تووو.

خاله مائده از حضور جلسه اولشون راضی بود و مادر راضی تر که صدرا خیلی راحتتر از اونچه فکرش رو میکرده وارد کلاسشون شده, که صد البته هنر مربی های اونجا بود.

فضا فضایی خوب بود , که مادر از حضور پسرکش در اونجا احساس خوبی داره .

امید که بقیه جلسات هم بهتر از این بگذره 

اینم یه پله دیگه از استقلالت صدرا عزیزم 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان شاین
14 اردیبهشت 92 13:31
گلم سلام روز مادرتون مبارک خیلی خوشحالم که روز به روز ماشاالله گلکمون داره بزرگ میشه و من یک سوال دارم این هنرکده ها که مادر و کودک باهم همراه هستن چندساعت هست و روش کارشون چگونه هست من هم میخوام با شاین جون شرکت کنم ممنونم اگر جواب بدین.


مامان شاین عزیز
مرسی از تبریکاتتون.
کارگاههای مادر و کودک بین یک تا یک ساعت و نیم در هفته است که تو اونها کارهای مختلفی مثل نقاشی, بازی های گروهی, آشپزی و ... انجام داده میشه.