111- سپهر
سپهر ما تا الان دیگه شده یه گوله قند که با هر کاری که انجام میده فقط دوست دارین درست قوتش بدین.
تو بغل پدر یا باباجون که میره وقتی خوابش بیاد سرش رو میگذاره روی شونه یا سینه شون و میگه اِاِاِ, اگه متوجه منظورش نشن سرش رو بلند میکنه تو چشماشون نگاه میکنه و دوباره سرش رو میذاره و همون آوا رو تکرار میکنه یعنی برای لالایی بخونین تا بخوابم.
خوردن رو دوست داره و جدیدا میخواد همه چی رو خودش تو دهنش بگذاره حتی می می اش رو
با روروئک رفتن رو خیلی خوب بلده و در کمتر از دقیقه خودش رو به هدفش میرسونه.
با شرکت در تنها یک مجلس عقد کنان, نانای کردن و بشکن زدن رو یاد گرفته, سق میزنه , بعد از غذا خوردن دو دستش رو میبره بالا و الهی شکر میگه
تا حالا چهار تا دندون دونه برنجی کوچولو تو دهن کوچولوش داره و چند روزی هست که برای چهار دست و پا رفتن در تلاش و تمرینه.
خدایا از تو به خاطر تمامی این نعمتهای بزرگ ممنونیم