14- یک روز بانکی
صدرا دیروز اولین تجربه بانک رفتن رو داشت اونهم نه یک بار 5 بار.
صبح که به اتفاق مامان به دوتا بانک سر زدن صدرا حوصله اش از انتظار طولانی سر رفت و نق میزد دست مامانی رو میگرفت میرفت سمت در بانک و میگفت بریم.
اما بعد از ظهر مثل آقا منتظر شد البته با یه لیوان یک بار مصرف کمی آب و کمی آب بازی. بعد هم خودش روی یک صندلی نشست و تا مامان کارش رو انجام بده با خانم و آقای متصدی و نقاشی کشیدن سرگرم شد. موقع برگشت هم توی راه بابا رو دیدن و چون بابا هم کار بانکی داشت صدرا بابا رو همراهی کرد و باز هم مثل یه آقا کوچولو با یه ورق نقاشی شده تو دستش برگشت...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی