صدراصدرا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره
سپهرسپهر، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره

داداش کوچولوها

6 - یه چهار شنبه ی صدرایی

1390/6/9 10:03
نویسنده : مامان
228 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از صبحانه نیمرویی که نخورد , و به از دیدن میکی 

با خمیرها بازی کرد و توپ و مار ساخت اما کلا از لمس خمیر حس خوبی نداشت , بعد که مامان از آشپزخونه برگشت دید که به جای خمیر بازی داره وردنه کوچولو رو می چرخونه .

خواب بعد از ظهر که تموم شد از بابایی بوس و بای بای کرد تا با مامان رفت تا به کارگاه اردیبهشت به قول خودش پیش دوستاش بره تا بازی کنه . قبلش باید میرفتن تا ساعت بابا رو بدن تعمیر. توی خیابونی که ماشین رو پارک کردن صدرا کمی به تابلوی پیتزا سنگی نگاه کرد و گفت circle!!!! و مامان کلییییییی ذوق کرد....

تو کارگاه امروز بادکنک رو پر و خالی از باد کردند و بعد هم روی بادکنک باد شده با رنگ انگشتی نقاشی کردن بعد از اون هم صدرا کوچول تو استخر توپ حساااااابی بازی کرد.

این شعر رو این ترم یاد میگیرن :

خرگوش من چه نازه گوشهاش چقدر درازه

میخوره برگ کاهومیپره مثل آهو

بعد از کلاس هم با مامان رفتن توی سوپر تا خرید کنن که توی فرصتی که مامان داشت پول خریدها رو می داد صدرا روکش سلفونی یه جعبه سوهان رو پاره کرد  

شب برای بابا ( به قول خودش باباش) تبلد می خوند و از مامان بابا میخواست دست بزنن 

بعد از شام که مامان داشت آشپزخونه رو جمع و جور می کرد و بابا هم داشت کارهای کامپیوتری انجام می داد متوجه سکوت صدرا شد از مامان خواست ببینه صدرا چه کار می کنه ، مامان اولش گفت داره قند ها رو از تو قند دون میریزه بیرون اماااااااا نمی دونست که یه لیوان چای کنار دست آقاست و صدرا نصف لیوان رو پر از قند کرده بود. 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)