7
امشب کیف بابایی اش رو برداشته از توش پول در آورده و میره سمت در خونه میگه آقا بیا آقا بیا! ( مثلا از سوپری جنس آوردن!!)
و آخر شب آنقدر بشین و پاشو کرد و آنقدر دور خودش میچرخید که بدنش از عرق خیس و یخ بود , وقتی در اثر چرخیدن زمین میخورد خودش به خودش میگفت , نه پاشووو
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی