صدرا کوچولو 10 روزی رو در خطه سبز شمال گذروند و خیلی بهش خوش گذشت, صبح بعد یا قبل صبحانه تو حیاط چرخ میزد و با گل ها و پرنده ها صحبت میکرد و بعد هم دریا و ماسه بازی! از توی آب رفتن خیلی استقبال نکرد اما تا دلتون بخواد ماسه بازی کرد. با بابا اسب سوار شد و قایق سواری. توی یه کوچه بن بست با بابا جون و کوروش دنبال غاز و مرغ ها کرده بود و موفق شده بودن یکی رو بگیرند و نوازش کنن, یه گاو در حال چرا رو از نزدیک دید و وقتی صدا زد" گاااابییییی" گاوه در حال جویدن با چشمای خمارش نگاهی به صدرا کرد. وقتی اولین بارون رو سرو صورتش چکیده صدرا تو بغل بابا سا میگه : آب بازی! برای بالا رفتن و پله ها از همه استمداد میطلبید و وقتی ناموفق بود با غر غر ...