صدراصدرا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره
سپهرسپهر، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

داداش کوچولوها

76

علت تاخیر تو آپدیت کردن, خود پسرکه که به محض دیدن مادر پشت کامپیوتر می آد انقدر غر میزنه تا موفق میشه , شبها هم مادر از خستگی حس نداره ... شیرین زبونی های جوجه همچنان ادامه داره و بعضی وقتا چنانه که بلعیدنی میشه, از ان جمله هست: هیشکی بیاد منو بوس کنه... من از درخت پرتقال کندوندم ... یه چیزی رو نپیدا کردم!!   در حال قصابی:   رنگ آمیزی روی پوست میوه و مهر زدن روی کاغذ   بازی جدید ما با این کارتها که یک طرفش عکس مشابه و طرف دیگرش دو تا دو نت تصاویر مشابه دارن و ما به دو سه مدل بازی با این ها میکنیم , یکی اش همین که تو عکس میبینین, دومیش سودکوی تصویری و سومی بازی ادارکات فراحسی هست که تو کلاس نابغه های آسما...
8 اسفند 1391

75 - قند و شكر ميچكد از كنج دهانش ٣

مامان نسرينش داره نماز ميخونه، صدرا ميره چادرش رو از سرش در مي آره، مامان نسرين با خنده ميگه چه كار كردي نمازم رو شكستي، و پسرك به دنبال تكه هاي خرد شده نماز شكسته مي گرده و ميگه كوووو تو خيابون ماشين عروس در حال رد شدنه و عروس خانوم زير شنل، پسرك با هيجان، عروسه قايم شدههههه صدرا تو ماشين بابا جونشه و از شيشه عقب با مامان وبابا باي باي ميكنه و براشون بوس ميفرسته، يه آقاي موتور سوار تصور ميكنه صدرا با ايشونه و شروع ميكنه جوابش رو دادن كه صدرا اخم ميكنه خودش رو ميكشه كنارتر و ادامه باي باي و بوووس آخر شب اومده بخوابه مامان ميگه، پسرم شلوارت چرا خيسه؟! ميگه خيسه ديگه، تو آشپزخونه تو آبا خوردم زمين و بابايي خنديد از اين جواب دندانشكن ...
8 اسفند 1391

خوبه بدونیم ...

  امروز مشغول مطالعه کلید های رفتار با کودک سه ساله ( دکتر سوزان ای. گاتلیب) بودم که در بخش  رشد عاطفی مطلبی بود که به نظرم جالب آمد:   کودک سه ساله در این دوره قوانین و نقشها و مسئولیت های مرتبط با جنسیت خود را فرا میگیرد. میل به داشتن روابط نزدیک تر با جنس مخالف با آنها ایجاد می شود و در این زمان است که پسر ها اظهار میکنند می خواهند با مادر خود ازدواج کنن و پدرها ناز و کرشمه می نمایند. در این سن نوعی احساس رقابت با والد همجنس و مقابله ای با روابط والدین با یکدیگر وجود خواهد داشت و در نهایت کودکان به بیهودگی آرزویشان پی خواهند برد. بعد از گذر از این مرحله کودکان پیوند مستحکمی با والد همجنس خود می یابند. ...
7 بهمن 1391

نی نی #2

سلام نی نی مون  چهار شنبه مامان به خاطر مهمون داشتن کمی کار داشت و لک بینی که از قبل پیدا کرده بود بیشتر شد , حدود ساعت 12 بود که از بابایی خواهش کرد بریم بیمارستان , اول صدرا جون رو گذاشتیم پیش مامان نسرین و بعد مامان به پیشنهاد پرستار تریاژ رفت اتاق زایمان و فرستادنش سونوگرافی. سونو گرافی بیمارستان تعطیل شده بود , تا شنبه ! آدرسی هم که خود اتاق زایمان دادن که درصورت نبودن سونوگرافی بیمارستان بریم تعطیل بود , رفتیم مرکز سونوگرافی دکتر هاشمی که قبلا موقع صدرا میرفتم خیلی منتظر شدیم تا نوبتمون شد و بابا از این طولانی شدن نگران شده بود و تماس گرفت ببینه حال ما خوبه, که مامان گفت تو نوبت هستیم. نزدیک 4 بود نوبت به مامان رسید و رفت ...
20 آبان 1391

74- دوباره باغ وحش

امروز سه تایی نه ببخشید چهارتایی رفتیم باغ وحش و صدرا بسییار بیشتر از دفعات پیش از دیدن حیوونای مختلف لذت برد ببینین:    و لذت بستنی تو هوای پاییزی  جناب شیر که صدرا از دیدنش سیر نمیشد این همه دقت برای دیدن الاغ عزیز  و منتظر شنیدن صدای نعره های آقا گوزنه که به خاطر همراهی بابا صدرا کلی خندید. روز بسیار خوبی بود. یادش بخیر  ...
11 آبان 1391

نی نی تازه

دوباره تو وجود مامان یه نی نی کوشولو در حال رشد کردنه تا بیاد و رنگ تازه ای بزنه به زندگیمون و خانواده ی سه نفریمون چهار تایی بشه   از اومدنت خیلی خوشحالیم کوچولوی دوست داشتنی صدرا از حالا گاهی راجع بهت میپرسه , مامان نی نی داری؟؟ مامان : بعله  صدرا: کجاست مامان: تو دلم , خیلی کوچولوه مثل شما که خیلی کوچولو بودی تو دل مامان بعد بزرگ شدی و خانم دکتر آوردت بیرون همه ی سعی ام رو میکنم تا تو هم خووب و تپل مپل شی , تو هم قول بده که اونجا خوب بخوری و بخوابی که سرحال بیای  ما سه تایی منتظرتیم
27 مهر 1391

73 - راهکار منحصر به فرد

دیشب تو ترافیک داشتیم برمیگشتیم خونه صدرا یدفه گفت این ماشین ما دیگه جون نداره , بریم یه بانک بزنییییم ماشین بخریم مامان و بابا اندر تعجب اینکه این پسرک کجا همچین چیزی رو شنیده     آخر شب داریم از خونه ی باباجون برمیگردیم خداحافظی و دست و بوس بعد میگه مرسی که اومدم  یکی از همسایه های مامان نسرین آش آورده و مشغول تعارفات می آد میگه خانم بفرمایید اونجا تاااریکه ( چراغ راهرو تایمریه ) بعد که خانومه گفت نمی آد گفت پس به سلامت خداافظ و در رو بست  رفتیم مطب دایی جون رفته پشت میز منشی نشسته و هر مریضی می آد داخل میگه سلام بفرمایید ( منشی کوچک) , بعد با مامان نسرین رفتیم پیش دایی که پزشک هستن میگه دایی مام...
26 مهر 1391

72- ما و هفته کودک

رفتیم نمایشگاه مادر و کودک در محل نمایشگاه بین المللی   رفتیم نمایشگاه غنچه های شهر در برج میلاد  رفتیم جشن تولد سه قلوها واقع در فرهنگسرای ابن سینا  ...
24 مهر 1391

هفته کودک در تهران

اپرای مانا و مانی  اپرای «مانا و مانی» در سال 1356 توسط حسین دهلوی تصنیف شده و برای اولین بار در ایران توسط گروه موسیقی «پارس» به اجرا گذاشته می‌شود . او افزود: بخش نمایشي اين اپرا تركيبي از خواننده و بازیگر است و ارکستر بادی به همراه گروه سازهای ضربی و پیانو بخش موسیقی را به اجرا در خواهند ‌آورد . اين آهنگساز اضافه كرد: گروه کر مرکب از کر بزرگسال، نوجوان و کودکان است که هر گروه نقش ویژه خود را در این داستان ایفا می کند . همچنين، اجرا کنندگان بخش بازی و حرکت نیز با الهام از داستان و فضای آن در بین نمایش و غالب حیوانات جنگل به بازی می‌پردازند . ناصر نظر پيرامون ساختار ...
14 مهر 1391